اردویی که سبب رسیدن پدر و مادر شهید به آرزویشان شد/ بالاخره امام رضا(ع) طلبید
تاریخ انتشار: ۱۸ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۳۲۹۰۹۱
از دل پر از بغضشان فهمیدیم که تک پسرشان به درجه رفیع شهادت نائل شده و پدر و مادرش را در آرزوی زیارت حرم امام رضا(ع) گذاشته بود؛همانجا تصمیم گرفتم آرزوی آنها را برآورده کنم.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- بهاره موسوی پور؛ سختی انسانها را میسازد؛ سختی روح و جان آدمی را به بازی میگیرد و او را بردبار و استوار بار میآورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فردا روز از نزدیک دیدن سختی کسانیست که ادعای هم وطن بودن با ایشان میکنیم و من در سکوت این شب از اتفاقات فردا غوغای بی سر و صدا در ذهن دارم که آرامش را از من جدا کرده. نمیدانستم چه چیزی دارد. اما حسی که داشتم مرا از هر آشفتگی رها میساخت و باور داشتم که میتوانم بر ترسهای بیمورد خود غلبه کرده و برای اولین بار، تنها به جایی دور از هیاهوی این شهر پر از ادعا بروم.
در راه فقط به مقصد فکر میکردم وسایل نقاشی ام را که زمینهای بود، برای کمک کردن به بچههایی که طعم زندگی را همیشه تلخ میپنداشتند، کنارم گذاشته بودم. انتظار به سر آمد. از اتوبوس پیاده شدیم و با صحنه زیبا و پر از شوق بچهها مواجه شدیم. بچهها با گروه جهادی آشنا بودند. آنها برای بار دوم به این منطقه آمده اند. تمام بچهها دور ما جمع شدند. چند نفر از خانمهای گروه خوراکیهایی را که برای بچهها گرفته بودند را به آنها دادند و بچهها با روی باز پذیرای این پذیرایی شدند.
برای خواندن نماز ظهر و استراحت به حسینیه رفته و سپس بعد از گذاشتن وسایل در داخل حسینیه با مریم و فاطمه برای دیدن تمام روستا و بررسی موقعیت به راه افتادیم. داخل حسینیه بزرگ بود، اما آشپزخانه نسبتا کوچک در گوشه حیاط داشت. روبروی حسینیه خانه کارگری کوچک وجود داشت. برای ورود به آنجا مریم اعلام حضور کرد. خانم میانسال به استقبالم آمد. مردی در گوشه خانه مشغول خواندن نماز بود؛ البته به طور نشسته و با یک پا. از دل پر از بغض شان فهمیدیم که تک پسرشان به درجه رفیع شهادت نائل شده است و پدر و مادرش را در آرزوی زیارت حرم امام رضا(ع) گذاشته بود. همانجا با زدن جرقهای در ذهنم تصمیم گرفتم آرزوی آنها را برآورده کنم و پس از مطرح کردن این موضوع، تمام بچههای جهادی با شوق پذیرا شدند و مرا همراهی کردند.
بعد از صرف غذا که توسط همین گروه جهادی تامین شده بود، من با گروهی داخل حسینیه شدیم برای آموزش نقاشی و قرآن و بازیهای مختلف با بچه ها.
سمیرا خانم با دخترش زهرا برای مردم آن منطقه خیاطی میکردند و لباسهای زیبایی برایشان میدوختند. آقای دکتر و همسرش که او نیز پزشک بود در حیاط مشغول معاینه چشم و گوش بودند. گروهی نیز در بیرون از حسینیه مردم را از خدماتشان بهرهمند میساختند. یک هفته آنجا بودیم. حال همه ما دگرگون شده بود. این اردو ما را از وجود آلودگی در قلب رها ساخت.
هفته بعد قرار شد پدر و مادر شهید بزرگوار را به مشهدالرضا ببریم. با پولی که از بچهها جمع کردیم، توانستیم یک روز به مشهد برویم و برگردیم. هنگام بازگشت هنوز اشک شوق میریختند به خاطر اینکه آرزویشان را برآورده میدیدند.
خستگی هنوز در تن بچههای گروه مانده بود؛ اما با دعاهایی که پدر و مادر بی ریا بدرقه راهمان کردند، جایی برای خستگی وجود نداشت.
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: روایت دانشجویی اردوی جهادی بانوان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۳۲۹۰۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت شهید فاطمیون + فیلم
خبرنگار ما به سراغ خانواده شهیدی رفته که پیکرش پس از ۶ سال برگشته و به چشم انتظاری مادر پایان داده است. شهید محمد رضا امیری در اربعین سال ۹۳ در حلب سوریه به شهادت رسید.
محرم ۱۳۹۳ بود که شهید محمد رضا امیری موفق شد تا رضایت خانواده را بدست آورد؛ از همان آغاز تشکیل لشکر فاطمیون جزو اولین ها بود که راهی سرزمین آرزویش شد.
برادر شهید محمد رضا امیری میگوید بیشتر خاطرات خوب زندگی اش با برادر بزرگترش گره خورده است.
شهید امیری تنها چهل روز رؤیایش را زندگی کرد و به خاطر باورش جنگید؛ مادر محمد رضا امیری با گذشت ۶ سال از شهادت فرزندش منتظر آمدنش بود.
سرانجام پیکر شهید محمد رضا امیری پس از گذشت ۶ سال بازگشت و در سال ۱۳۹۹ در امامزاده حمزه خاتون آباد به خاک سپرده شد.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی باشگاه خبرنگاران جوان افغانستان افغانستان