Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-05-03@12:33:46 GMT

قلب اسما در انتظار مهربانی

تاریخ انتشار: ۱ دی ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۱۹۶۸۰۶

قلب اسما در انتظار مهربانی

نگاه نگران پدر و چشم‌های پر از اشک مادر و مادربزرگ حکایت از دردی کهنه دارد، صورت‌های رنگ پریده و خسته که نشان می‌دهد بی خوابی و چشم انتظاری، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی دردمند آنهاست.

دختری که بازی کردن و خندیدن را مثل خیلی از دخترکان روستای بارنجگان دوست دارد ولی توان آن را ندارد؛ شاید زجرآورترین صحنه‌های زندگی را برای مادری تشکیل می‌دهد که دوست دارد دخترش مانند سایر هم سن و سالانش بخندد، بازی کند و حرف‌های شیرین و با نمک بر زبان جاری کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

أسما که یک سال پیش والدین او به تشخیص پزشک متوجه می‌شوند قلبش برخلاف سایر همنوعان در سمت راست بدن قرار دارد، به پیشنهاد پزشک تصمیم می‌گیرند برای جا به جایی قلب دخترشان او را به مشهد اعزام کنند.

اولین بار مادر اسما به بهانه عمل جراحی دخترش به مشهد رفت و ۲ ساعت قبل از رفتن به اتاق عمل به حرم امام رضا (ع) می‌روند در حالی که دلشان خیلی گرفته است گوشه‌ای از صحن حرم تکیه زده و برای شفای دختر خردسالشان دست طلب به آسمان و حرم امام رئوف دراز می‌کنند.

دلشان خیلی گرفته و تنها خواسته مادر شفای فرزند است و بس، سر بر زانوهایش گذاشته و اشک چشمانش قطع نمی‌شود، امیدش اول به خدا و سپس امام رضا است، اسما هم رو به ضریح امام رضا کرده و با شیرین زبانی‌اش ابتدا سه مرتبه پشت سرهم سلام می‌دهد و بعد می‌گوید «گنبد امام رضا طلای طلا هست، امام رضا حال من را خوب کن، من مریضم، قلبم درد می‌کنه، شاه خراسان، ضامن آهو همه مریض‌ها رو خوب کن...»

مادر و فرزند در حال دعا و راز و نیاز بودند که گرمی دستانی بر شانه اسما حس شد و با لطافت و مهربانی جویای وضعیت اسما و مریضی‌اش شد، نگاه اسما به نگاه مرد غریبه گره خورد، فرد خیری بود که خانواده اسما را به منزلش دعوت کرد و ۲۲ میلیون تومان را برای عمل به آنها هدیه داد.

 مادر می‌گوید هیچ آدرس و تلفنی از این فرد ندارند تا برای قدردانی از لطف و محبش حداقل با او تماس تلفنی برقرار کنند.

پس از آن، اسما را با هزار امید و آرزو به اتاق عمل فرستادند اما بعد از مدتی پیکر بی‌رمق او را به خانواده‌اش بازگرداندند، سه ماه اسما روی تخت بیمارستان بستری و پزشک او را جواب کرده بود اما مادر و پدرش هنوز ناامید نشدند و او را به روستا آوردند اکنون ۹ ماه است که اسما بهترین روزهای زندگی‌اش را دراز کشیده و اعضای بدنش هیچ تحرکی ندارد تنها چشمانش باز است و با سرنگ به او آب و غذا می‌دهند.

جمعی از اعضای مرکز نیکوکاری تخصصی رسانه‌ یاران خراسان جنوبی و مسوولان کمیته امداد امام خمینی (ره) استان راهی روستای بارنجگان در فاصله ۳۵ کیلومتری مرز ایران و افغانستان و شهرستان زیرکوه شدند.

زنگ در خانه‌ای که اسما در آن زندگی می‌کرد را زدیم، مادربزرگ با چارقد سفیدی که دور سرش پیچیده بود با در دست داشتن سپند و لبخند بر لب به استقبالمان آمد و ما را بر بالین مریض برد.

دخترکی نحیف که گونه‌های او نازکتر از گل است، نفسش بوی گل می‌دهد صورتش بسان آیه و آینه است و اشک‌های مادری که بند نمی‌آید، دختری که آغوش مادر تکیه‌گاه و قرار بود روزی شانه‌هایش عصای خستگی مادر باشد همچنان در سن کودکی بر بستر بیماری و شانه‌های مادر تکیه می‌زند.

همبازی‌های اسما بزرگ شده‌اند و صدایشان از کوچه پس کوچه‌های روستا به گوش می‌رسد کسی چه می‌داند شاید تنها امید است که چشمان خسته اسما را تاکنون باز و تن آزرده او را زنده نگه داشته است.

قصه پرغصه این دختر را از مادرش جویا شدیم، در حالیکه اشک چشمانش را مدام با گوشه چارقدش پاک می‌کرد، گفت: ابتدا وقتی متوجه مریضی مادرزادی دخترم شدیم به مدت ۶ ماه تحت نظر پزشک دارو مصرف می‌کرد و سپس برای ادامه مراحل درمان و عمل جراحی او را به مشهد بردیم.

میرزایی افزود: به گفته پزشک اسما، عمل جراحی او باید ۲ سال بعد نیز تکرار شود پس یک سال دیگر دخترم در همین وضعیت خواهد بود حالتی که قادر به بیان هیچ احساسی نیست و نمی‌تواند اعضای بدنش را حرکت دهد.

او که ششمین فرزندش را نیز باردار است گفت: تصمیم گرفتم این جنین را سقط کنم اما با مخالف مادربزرگ اسما مواجه شدم، او دخترم را به خانه خود برده و از نوه‌اش پرستاری می‌کند.

وی اظهار داشت: ۹ ماه است که اسما را با همین شرایط در خانه نگهداری می‌کنیم و با سرنگ به او آب می‌دهیم خیلی سخت است که مادر نفهمد کی فرزندش نیاز به آب و غذا دارد.

مادر اسما گفت: شوهرم خادم مسجد روستا است و اگر یک ماه حق بیمه خود را پرداخت نکند بیمه ما قطع می‌شود، شرایط سختی را می‌گذرانیم ولی امیدمان به خداست.

وی بیان کرد: یکی از آرزوهایم بعد از گذر سختی‌های فراوان، شنیدن صدای فرزند دلبندم است تا مثل گذشته برایم شیرین زبانی کند، اسما نیاز به اسباب بازی دارد چون با دیدن اسباب بازی، شوق و شادی را در چشمانش حس می‌کنم.

مادربزرگ اسما هم که تنها دلخوشی نوه‌اش را موبایل پلاستیکی او می‌داند، گفت: هر روز این اسباب بازی را روشن می‌کنم و اسما به آن نگاه می‌کند به این امید که شاید مغز خاموش او روزی فعال شود.

وی ادامه داد: هر روز تمام بدنش را با روغن حیوانی ماساژ می‌دهم، با او صحبت می‌کنم و می‌دانم نیاز به محبت و مهربانی دارد.

مادربزرگ اسما که از وضعیت رسیدگی به نوه‌اش در بیمارستان گلایه داشت گفت: شیلنگی که با آن به اسما غذا می‌دادند ۷۲ روز عوض نشده و بوی نامطبوع، فضای اتاق را پر کرده بود.

وی افزود: وقتی موضوع را با پرستارش درمیان گذاشتم نه تنها استقبال نکردند که گفتند: «بچه مرده را آورده‌اید سر و صدا هم دارید» که با این حرف دکتر قلبم سوخت و شکست و تصمیم گرفتیم او را به روستا بیاوریم.

وی گفت: افسوس خوردن فایده‌ای ندارد و توکل ما بر خداست، همانطور که با دست خالی تاکنون قدم‌های بزرگی برای درمان اسما برداشته‌ایم از این به بعد هم خدا با ما است.

مادربزرگ با بیان اینکه مغز اسما خاموش شده و آب برداشته است گفت: پوشاک و سبد غذایی نوه‌ام توسط کمیته امداد تامین می‌شود اما هزینه داروها، آزاد و گران است.

وی اظهار داشت: کمیته امداد استان توانش را به کار گرفته و مدام از اسما سرکشی می‌کنند ولی از خیرین و پزشکان تقاضا دارم کمک کنند تا روند درمان نوه‌ام را ادامه دهیم.

او گفت: هرچند یکی از آرزوهای قدیمی من زیارت کربلا و مکه است و بارها توسط کمیته امداد هم پیشنهاد داشته‌ام اما ثواب پرستاری از نوه‌ام از زیارت بیشتر است؛ کربلای من اسما است، او هم تشنه است و هم نیاز به مراقبت دارد.

تصویر حرم امام رضا (ع) پس زمینه گوشی مادر اسما بود که نظرمان را به خود جلب کرد، مادر صدای فرزند دلبندش را که در حرم رضوی درد دل می‌کرد، ضبط کرده بود صدایی که اکنون تنها دلخوشی و همدم دلتنگی‌هایش شده است، صوت آن را برای ما نیز گذاشت و بس عجیب که برای امام هشتم دلبری می‌کرد.

مرکز شهرستان مرزی زیرکوه در فاصله ۱۶۰ کیلومتری شمال شرق بیرجند است.

برچسب‌ها کمیته امداد امام خمینی خیران خراسان جنوبی بیماری های قلبی موسسات نیکوکاری

منبع: ایرنا

کلیدواژه: کمیته امداد امام خمینی خیران خراسان جنوبی بیماری های قلبی موسسات نیکوکاری کمیته امداد امام خمینی خیران خراسان جنوبی بیماری های قلبی موسسات نیکوکاری

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۱۹۶۸۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مادر شاه چگونه رحیم علی خرم را به ثروت افسانه‌ای رساند؟

همشهری آنلاین: رحیم‌علی خرم مقاطعه‌کار معروف زمان پهلوی و صاحب کاباره جزیره (پارک ارم کنونی) در آن زمان، روزگاری یک کارگر ساده آسفالت‌کار بوده که بواسطه آشنایی اتفاقی با مادر شاه به یک سرمایه‌دار بزرگ تبدیل شد. رحیم‌علی فرزند بیک‌علی حدود سال 1300 در روستای کوهپایه زبیر از توابع ساوه متولد شد. او در جوانی با هدف یافتن شغل و کسب درآمد راهی تهران شد و به لطف جثه‌ای قوی و نیرومند در یک پروژه آسفالت‌کاری در پایتخت به عنوان کارگر ساده مشغول به کار شد. از قضا این گروه آسفالت‌کار یکی از روزها برای ترمیم معابر کاخ سلطنتی به سعدآباد رفتند و همان جا نقطه آغاز ارتباط خرم با دربار پهلوی بود چرا که مادر شاه در محوطه کاخ وی را دید و همان روز او را به حضور خود فراخواند. گفته می‌شود علت راهیابی خرم به دربار، روابط غیر عادی او با ملکه مادر بوده است. به این ترتیب آشنایی رحیم‌علی خرم با مادر شاه نقطه آغاز ترقی او بود و از این زمان، این شخص به حکم ارتباط و وابستگی به مادر شاه، وارد چرخه فاسد حاکمیت پهلوی شد و به سرعت با برادران شاه وارد روابط اقتصادی شد. او با محمودرضا پهلوی و حمیدرضا پهلوی رابطه نزدیکی داشت و حتی قرار بود پسر خرم با دختر حمیدرضا ازدواج کند. داستان آشنایی رحیم علی خرم با مادر شاه در کتاب «من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم با جزئیات بیشتری آمده است. نویسنده این کتاب، اسکندر دلدم از افراد مورد وثوق دربار پهلوی و از نزدیکان دولتمردان این رژیم بوده است. او به دلیل شغل خبرنگاری‌اش، ارتباطات وسیعی با دربار و مقام‌های تراز اول کشور داشته است. دلدم در خاطراتش در کتاب«من و فرح پهلوی» آورده است: مادر شاه، اکثر شب‌ها در کاخ اختصاصی خود مجلس بزم به راه می‌انداخت و با آن سن زیاد به سه چیز علاقه داشت. یکی مصاحبت با مردان قوی هیکل و عظیم‌الجثه که آخرین آن، رحیم‌علی خرم، مقاطعه کار معروف و صاحب کاباره جزیره (پارک ارم کنونی) بود. دوم به «سگ» علاقه مفرطی داشت و همیشه در اطراف او، حتی روی پاها و در بغلش چندین سگ از نژادهای مختلف دیده می‌شد. سومین سرگرمی مادر شاه، برپایی مجالس طرب بود. پای ثابت مجالس بزم و طرب ملکه مادر، خواننده کهن سال و قدیمی «ملوک ضرابی» بود که چندین مدال درجه اول همایون (مدالی که معمولا به فرماندهان عالی رتبه ارتش و رجال درجه اول سیاسی داده می شد) از شاه و مادرش گرفته بود! مادر شاه یک شوهر رسمی به نام آقای ملک پور داشت. من ملک پور را از نزدیک می‌شناختم. ملک پور علاوه بر کارها و مشاغلی که داشت، در کار خرید و فروش اتومبیل دست دوم نیز فعالیت می کرد و پاتوق او، نمایشگاه مرحوم شعبان رحیمی پور در ضلع جنوبی میدان فردوسی بود. بسیاری از رجال و امرای ارتش چون سپهبد کمال و سپهبد وشمگیر هم بعداز ظهرها در این نمایشگاه فعالیت اقتصادی داشتند. ماجرای آشنایی ملکه مادر با رحیم‌علی خرم نیز بسیار خواندنی و جالب است. رحیم‌علی خرم،کارگر ساده (آسفالت کار) بود و هیکل درشت و نخراشیده‌ای داشت. یک روز که خیابان‌های کاخ سعدآباد را تجدید آسفالت می‌کردند، رحیم‌علی خرم پس از کار زیاد و بعد از صرف ناهار مشغول چرت زدن و استراحت زیر یکی از درخت‌های محوطه کاخ سعدآباد بوده که از قضای روزگار، شاهین بخت و اقبال در اطراف هیکل نتراشیده و نخراشیده او به پرواز در می‌آید و مادر شاه که همراه با ندیمه‌اش از آن محل عبور می‌کرده و چشمش به هیکل غیرعادی کارگری که در آن آفتاب نیمروز به حالت طاق باز(!) خوابیده و دستمالش را هم روی صورتش کشیده بود، می‌افتد و بلافاصله می‌گوید این مرتیکه پدرسوخته را به کاخ اختصاصی بیاورید تا ببینم به چه جرئتی به این وضع فجیع(!) در ملأ مادرشاه خوابیده است! فورا رحیم‌علی را بلند می‌کنند و به حضور والده مکرمه شاهنشاه می‌برند و از همین لحظه، زندگی رحیم‌علی دگرگون و کارگر آسفالت کار مبدل به بزرگ‌ترین مقاطعه‌کار آسفالت کار دستگاه‌ها و ادارات دولتی می‌شود. خرم پس از این دیدار، مورد توجه مادر شاه قرار گرفته و به زودی صاحب مکنت و ثروت فوق‌العاده‌ای می‌شود. رحیم‌علی خرم بعدها، محل کارگاه آسفالت‌پزی خود در جاده کرج را تبدیل به کاباره جزیره کرد و زمین‌های اطراف آن را صاحب شد و پارک خرم (پارک ارم فعلی) را تاسیس کرد. خرم به وسیله ایادی خود در این پارک، زنان و دختران جوان و حتی زنان شوهرداری را که همراه با شوهر و فرزندان خود به این محل آمده بودند، می‌ربود و در محل مخصوصی که در پارک برای خود ساخته بود، مورد تجاوز قرار می‌داد.

رحیم‌علی خرم که در آغاز به عنوان مقاطعه‌کار آسفالت به ثروت‌اندوزی می‌پرداخت، کمی بعد با رانت‌خواری توانست اغلب قراردادهای پیمانکاری را به نام خود منعقد کند. حسین فردوست رئیس دفتر اطلاعات شاهنشاهی و دوست نزدیک شاه در این باره در کتاب«ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» می‌نویسد: «یک نمونه کوچک در مقایسه با سایر فعالیت‌ها در سطح کشور عبارت بود از آسفالت خیابان‌های تهران. شهرداری چندین سال متوالی با یک مقاطعه‌کار [که نام او رحیم‌علی خرم بود] قرارداد بست که در طول یک سال در قبال فلان ‌مقدار وجه (رقم به درستی خاطرم نیست ولی آن‌قدر بود که مقاطعه‌کار توانست برای هر سال 200 میلیون تومان به مقامات شهرداری رشوه دهد) مسئولیت آسفالت خیابان‌های تهران را عهده‌دار گردد. مقاطعه‌کار فوق، خیابان‌ها را لکه‌گیری می‌کرد و در برخی خیابان‌ها یک ورقه نازک چند سانتی آسفالت می‌ریخت. در فصل زمستان به علت یخبندان، این آسفالت‌ها درمی‌آمد و چاله‌هایی در خیابان‌ها ایجاد می‌کرد که رانندگی در خیابان‌های تهران مسئله شده بود و زیان‌های فراوانی به خودروها و به خصوص فنرهای خودرو وارد می‌کرد. این کار چند سال متوالی ادامه یافت و وضع را به محمدرضا گزارش دادم. محمودرضا برادر محمدرضا با این مقاطعه‌کار به طور صوری شریک بود و درصدی دریافت می‌داشت. نتیجه گزارش من فقط این شد که سال بعد با آن مقاطعه‌کار قراردادی بسته نشد ولی نه به سوءاستفاده در شهرداری کاری داشتند و نه به مقاطعه‌کار ایرادی وارد شد.»

رحیم‌علی خرم با اشرف پهلوی هم رابطه خوبی داشت. ابوالحسن عمیدی نوری، روزنامه‌نگار و نویسنده، نماینده مجلس شورای ملی و از کارگزاران رژیم پهلوی، در کتاب«یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار» در این‌باره می‌نویسد: «یک روز که والاحضرت اشرف می‌خواست به اروپا برود خرم بیش از یکصد هزار دلار... از تمام صرافی‌های تهران خرید و جمع کرد یعنی هشت میلیون ریال آن روز خرج کرد. آن اسکناس‌ها را در بسته مخصوصی پیچید و به فرودگاه رفت و دست والاحضرت را ماچ کرد و آن بسته را تقدیم نمود.» در سال 1341 و در دوران نخست‌وزیری علی امینی، خرم به اتهام یک کلاهبرداری کلان به مبلغ 23 میلیون تومان تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی بازداشت شد. جالب این که در زندان نیز فسادهای خرم ادامه داشت. عمیدی نوری در کتاب«یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار» به این نکته هم اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در مدتی که خرم در زندان بود شب‌ها به خارج از توقیفگاه خود می‌رفت و مشغول کسب بود. روزها هم توقیفگاه او در حقیقت محل کار او شده بود. خدا می‌داند در همان محل توقیفگاه او متجاوز از 40 میلیون تومان قرارداد مقاطعه‌کاری آسفالت با او بسته شد.» اما سرانجام با وساطت دربار و به ویژه ملکه مادر و برادران شاه از این اتهام فارغ شد. عمیدی نوری درباره حمایت‌های خاندان سلطنتی از خرم هم می‌نویسد: «وقتی پرونده آسفالت تهران در دیوان کیفر به شدت تحت رسیدگی بود، بازپرس دستور توقیف خرم و دفاتر او را داده بود، اما دربار برای فرار او دست و پا می‌زد زیرا بعضی از شاهپورها و اشرف در کارهای او شرکت داشتند.» به این ترتیب رحیم‌علی خرم با اتکا به پشتوانه‌ای قوی همچنان می‌تازید. او در طول حکومت پهلوی با حمایت‌های آشکار و پنهان خاندان پهلوی به ثروت افسانه‌ای دست یافته بود که او را در دریف افراد با نفوذ در بسیاری از معادلات اقتصادی کشور قرار می‌داد و خرم از حیف و میل و پایمال کردن بیت المال ابایی نداشت. سرانجام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شعبه سوم دادگاه انقلاب رحیم‌علی خرم را نمونه بارز مفسد فی الارض شناخت و به حکم این دادگاه خرم در سحرگاه 19 اردیبهشت 1358 به جوخه اعدام سپرده شد.

کد خبر 848155 منبع: همشهری آنلاین برچسب‌ها تاریخ - اسناد پهلوی خبر ویژه کتاب - تاریخ تاریخ انقلاب اسلامی ایران تاریخ عمومی ایران فساد

دیگر خبرها

  • آسمانی شدن مادر شهیدان دزفولی در اندیمشک
  • کودکان گمشده غزه در حسرت دیدار پدر و مادر
  • درگذشت مادر شهید اسحق مددی
  • ببینید | اولین توضیحات مادر یسنا درباره مفقود شدن دخترش
  • «رخ مادر» امروز از شبکه افق روی آنتن می‌رود
  • مادر شاه چگونه رحیم علی خرم را به ثروت افسانه‌ای رساند؟
  • پایان انتظار ۳۷ ساله مادر شهید اسدپور در شیراز
  • پایان انتظار ۳۷ ساله مادر شهید در شیراز
  • اهمیت توجه به خودشفقتی در چیست؟
  • پایان انتظار ۴۲ساله خانواده شهید در اصفهان